حال وهوای همین حوالی

دیگه بعد از این سمت من بیاي

هر چی تو بگی هر چی تو بخوای

 

از خودم خیلی خجالت میکشم

وقتی میبینم ازم دلت پره

وقتی حتی نمیتونم حالتو عوض کنم

بودن من به چه دردی میخوره

 

همین

حال وهوای همین حوالی...

يه وقتا نميدونم چرا،انگار كه نفس كشيدن برام سخت ميشه درست مثه الان حس ميكنم چيزي روي قفسه سينه ام سنگيني ميكنه و نميزاره كه نفس بكشم و قلبم تا كام دهنم كشيده شده،سرم داغه داغه و دستام بي حس.....نميدونم اون چيز درد هست يا فكرا و خيالهايي كه را به را ميكنم... دارم به چي فك ميكنم ؟به خودم ، به اين زمان و به اين مكان حس يه عذاب كه حس ميكنم يه تنبه بزرگ براي منه....بايد اين عذاب رو بكشم بايد به اين فلسفه پوچ خاتمه بدم نميدونم ،دوباره سر در گم شدم ،خواب خوبه يا هوشياري؟ الان خوابم يا هشيار،ديوانه ام يا عاقل ،اصلن عاقل خوبه يا ديوانه؟ محكوم شدن! اين چيز چيه كه جلوي ن حال وهوای همین حوالی...

زندگي تو اين روزا هم ،يه جورايي منحصر به فرده اتفاقش يكم زيادي از حد تكراريه....شايد گفتن اين كلمه هم زيادي از حد تكراري باشه  يه كلمه كه متشكله از خ س ت ه ا م خسته ام  خسته ام از زيادي تكراريش بودن يه صداهايي هست تو دنيا كه ميگن گوش ادما رو كر ميكنه اما شنيده نميشه براي گوشها ادما انگار صداي منم رفته جز‍ء اون فركانسا شده كه كسي نميشنوه....   دلم ميخواست يه جور ديگه ميشد،ته مسير زندگيمون   حالا... ميگذرم ازش خبر خوب اين كه من حالم خوب شده خيلي خوب حتي خودمم باورم نميشه خدايي خدايي كدوم يكي از شما دوستان چشتون شوره؟!!!! من هر وقت ميام ميگم حالم خوبه به ثانيه اي حال وهوای همین حوالی...

    همیشه خواسته ام از خدا فقط او راچنان که خسته تنی، چای قند پهلو رابه مرگ راضی ام؛  آنجا که راوی قصهسپرده است به او پیک نوشدارو راسفر که فاصله انداخت بین ما، امروزدوباره سوی من آورده این پرستو راتن تو عطر پراکنده یا که آورده ستنسیم صبح نشابور با خود این بو را؟دوباره از تو نوشتم هوا معطر شدبریده اند به نام تو ناف آهو را گرفته اند به نام غنایم جنگیسیاه لشگر مو ها، کمان ابرو رامرا دلی ست پر از آه و آرزو ... مشکن برای روز مبادا چراغ جادو راتو شاعرانه ترین اتفاق عمر منی بگو چکار کنم چشم ماجرا جو را   عليرضا بديع   پ.ن: داغ داغ از پيج خودش !!!!!!!!!!! خيلي دوسش داش حال وهوای همین حوالی...

كلي نوشتم ولي برق رفت و همه چيز پريد   در پس ايينه طوطي صفتم داشته اند انچه استاد ازل گفت بگو ميگويم   پ.ن: داشتم به اين حس رضايت فك ميكردم،فك كنم چون روزاي پشت سرم اونقدر بد هست كه اين روزاي لاك و ترك برام حس رضايت داره از ديروز دارم به چشم و عرفان فك ميكنم و به حافظ كه ميگه چه خوش صيدي دلم كردي بنازم چشم مستت را... هفت روز ديگه عرفه و بايد تا اون رو زهمه چي تموم شه و ختم اگه خدا بخواد و طوري نشه...  دارم سعي ميكنم به ثبات شخصيتي هم برسم به اين هم زياد فك ميكنم چون گم شدم برا همين دارم به احساس رضايت درونيم فك ميكنم فك كنم اين روزا روزاي پر كاري برا من هست... و پر حال وهوای همین حوالی...

وقتی که دستاتو میگیرم ببین

اختیار کل دنیا دستمه

 

 

 

خواستن که خواستی و من مثه همیشه

سخت جونتر از همیشه...

وقتی حالتو عوض نمیکنم بودن من به چه دردی میخوره...

برا همین وایستادم تا نباشم.....

میدونی که من تحملم بیشتر از این درداست

بیشتر بیشتر بیشتر کن تا شرمنده روی ماهت نشم

 

تبتو از لحظه های من نگیر

این همون داغی که میپرستمه.....

همین

پ.ن:حالم داغون داغونه

حال وهوای همین حوالی...